سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوج دانش، قدرت تشخیص اخلاقی ونمایاندن پسندیده آن و ریشه کن کردن ناپسند آن است [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :6670
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/2/30
5:13 ع
مقدمه:
توسعه­، در لغت به ‌معنای خروج از لفاف و پوشش، وسعت ­دادن، فراخ­ کردن، بهترشدن و قدرتمندشدن است، ­این مفهوم ­­را می‌توان فرآیندی دانست، که متضمن بهبود مداوم در همه‌ی عرصه‌های زندگی انسانی و بهبود بنیان‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می‌باشد؛ ­توسعه به‌عنوان فرایندی چند بعدی، یعنی شرایطی که جامعه به‌طور کیفی از امکانات کمی خویش، در جهت آرمانی که برای خودش قائل است، به‌طور همه جانبه استفاده می‌کند.[1]
­­
ابعاد توسعه
برای توسعه، ابعاد گوناگونی را مطرح کرده ­اند که با جمع­ بندی دیدگاه­ های مختلف می ­توان به برخی از آنها اشاره کرد:
1. توسعه­ ی اقتصادی: توسعه ­ی اقتصادی فرایندی است، که در­ طی آن، شالوده‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه دگرگون می‌شود. به‌طوری ­که حاصل چنین دگرگونی و تحولی در درجه‌ی اول، کاهش نابرابری‌های اقتصادی و تغییراتی در زمینه‌های تولید، توزیع و الگوهای مصرف جامعه خواهد بود. امروزه توسعه­ ی اقتصادی تنها در چارچوب تئوری خالص اقتصادی مورد توجه نیست؛ بلکه رشد و توسعه ­ی اقتصادی یک مسأله ­ی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. [2]
البته بین رشد و توسعه­ ی اقتصادی، تفاوت وجود دارد. رشد اقتصادی صرفا بیان‌کننده­ ی افزایش تولید یا درآمد سرانه‌ی ملی در یک جامعه و بیشتر متکی به ارقام کمی است؛ اما توسعه­ ی اقتصادی، فرایند پیچیده‌تری است که به مفاهیمی چون تغییر و تحولات اقتصادی نزدیک‌تر است؛ تا مفهوم رشد اقتصادی.[3]
2. توسعه­ ی اجتماعی: این نوع توسعه، با چگونگی و شیوه ­ی زندگی افراد یک جامعه پیوندی تنگاتنگ داشته و در ابعاد عینی، بیشتر ناظر بر بالابردن سطح زندگی عمومی از طریق ایجاد شرایط مطلوب و بهینه در زمینه‌های فقرزدایی، تغذیه، بهداشت، مسکن، آموزش و چگونگی گذراندن اوقات فراغت می‌باشد.[4]
3. توسعه ­ی سیاسی: توسعه­ ی سیاسی فرایندی است که زمینه­ ی لازم را برای نهادی­ کردن تشکل و مشارکت سیاسی فراهم می‌کند و حاصل آن، افزایش توانمندی یک نظام سیاسی است.[5]
4. توسعه ­ی انسانی: توسعه­ ی انسانی روندی است که طی آن امکانات بشر افزایش می‌یابد. این نوع توسعه که مردم را در محور فرایند توسعه قرار می‌دهد­، عناصری هم­چون برخورداری از حیثیت و منزلت شخصی­، حقوق انسانی تضمین‌شده و داشتن فرصت برای دست‌یابی به نقش خلاق و سازنده را دربر می‌گیرد. ­[6]
5. توسعه‌ی فرهنگی: این مفهوم از اوایل دهه­ ی 1980م از طرف یونسکو در مباحث توسعه مطرح شده و از مفاهیمی است که نسبت به سایر بخش‌های توسعه، از ابعاد و بار ارزشی بیشتری برخوردار است و تأکید بیشتری بر نیازهای غیرمادی افراد جامعه دارد. بر اساس این توسعه، تغییراتی در حوزه‌های ادراکی، شناختی، ارزشی و گرایشی انسان‌ها پدید می‌آید، که قابلیت، باورها و شخصیت ویژه‌ای را در آنها به‌وجود می‌آورد و حاصل این قابلیت‌ها و باورها، رفتارها و کنش‌های مناسب توسعه می‌باشد. [7]
توسعه­ نیافتگی
توسعه‌نیافتگی حالت یا وضع توسعه ­ی اقتصادی در یک ناحیه یا کشور است که وسایل ضروری برای رشد اولیه را ندارد و نسبت بالایی از منابع آن باید به کارهای کشاورزی تخصیص یابد. مسأله ­ی اساسی در این مرحله از توسعه­ ی اقتصادی این ­است ­که حد بالایی از سطح قابل دست­یابی به مقدار تولید سرانه وجود ندارد. این محدودیت از این واقعیت برخاسته است که امکانات بالقوه­ ی ناشی از علم جدید و منابع، اساسا یا موجود نیستند و یا با قاعده و نظم به­ کار نمی‌افتند.[8]
قلمرو توسعه ­نیافته
اصطلاحی است معمول برای معرفی ناحیه ­ای که در مقایسه با معیارهای دنیای پیشرفته ­ی غرب از سطوح پست زندگی رنج می ­برد. نشانه ­ی اختصاری کشورهای توسعه­ نیافته (U.D.C )[9] است.
ملت­ های توسعه­ نیافته؛ ملت­ های کم توسعه ­یافته
کشورهایی که در آن، درآمد واقعی سرانه در مقایسه با درآمد واقعی سرانه در کشورهای صنعتی نسبتا پایین باشد را ملت­ های توسعه ­نیافته و یا ملت ­های کم توسعه­یافته می­گویند.[10]
ابعاد توسعه ­نیافتگی
توسعه ­نیافتگی شاید ظاهرا به عدم رشد اقتصادی و پیشرفت­ های ظاهری یک کشور اطلاق شود، اما در واقع دارای ابعاد مختلفی است، از آن ­جمله می­توان به توسعه ­نیافتگی اقتصادی، توسعه­ نیافتگی اجتماعی، توسعه­ نیافتگی سیاسی، توسعه­ نیافتگی انسانی، توسعه ­نیافتگی فرهنگی و توسعه ­نیافتگی ملی اشاره نمود.
ریشه‌های تاریخی
توسعه ­نیافتگی پدیده‌ای است که هم­زمان با گسترش استعمار در ملل جهان سوم، توسط کشورهای پیشرفته­ی صنعتی معاصر پا به ­عرصه­ ی وجود گذاشت. توسعه­ نیافتگی یکی از جدیدترین و بحث ­انگیزترین مسایل روز می­ باشد. یک نکته که در این قبیل بحث­ ها لازم به ذکر است، این است که معمولا بین دو واژه­ ی رشد و توسعه، نوعی خلط مضر صورت می­گیرد که خود منشاء پاره ­ای سوء برداشت ­ها می ­گردد. رشد معمولا دلالت بر تغییرات کمی دارد، در صورتی که توسعه، فرایندی کیفی است. البته تا دهه­ ی­1970م تصور، این بود که در صورت رشد بیشتر می­ توان انتظار داشت که وضع اشتغال بهبود پیدا کرده، مشکل فقر و توزیع درآمد حل شود و این­ها خود زمینه ­های توسعه را فراهم آورند. توصیه­ ی بانک جهانی و صندوق بین ­المللی پول به کشورهای جهان سوم نیز همین بود. اما تجربه ­ی آن دهه و پس از آن نتوانست این فرضیه را ثابت کند. زیرا در اکثر آن کشورها تولید تا حد هدف­ گذاری بانک جهانی بالا رفت اما حتی شاخص­ های مادی توسعه نیز فراهم نگردید. مثلا سطح زندگی مردمان فقیر بدون تغییر باقی ماند و در مواردی حتی بدتر شد­، بی کاری و توزیع درآمدها نیز اگر وخیم ­تر نشده باشد، بهتر نشد. این امر باعث ­گردید تا بسیاری از اقتصاددانان و به ­ویژه صاحب ­نظران توسعه، خواستار نوعی تجدیدنظر در تعریف مذکور از توسعه گرد­ند.[11]
پیش­کسوت­ های اقتصادی و سیاسی در سال­های پس از جنگ جهانی دوم، با نظریه ­پردازان تجدد در این دیدگاه که توسعه­ ی جهان سوم نیازمند تفسیر نوعی از توسعه ­نیافتگی است، مشترک بودند. با این بیان، نزدیک به نیم ­قرن است که مسئله ­ی توسعه ­نیافتگی در عرصه­ی جهانی مطرح شده و اندیشمندان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، کتاب­ ها و مقالات مختلفی در بیان اهمیت و راه ­کارهای برون ­رفت از آن ارائه داده ­اند و مسئولان جوامع مختلف، در تعیین استراتژی توسعه و عملیاتی ­کردن آن، سعی و کوشش فراوان نموده ­اند. با این حال، امروزه فقط برخی از کشورها و عمدتا جوامع غربی، تحت عنوان کشورهای توسعه­ یافته شناخته می­شوند و بقیه، جزو کشورهای در­حال ­توسعه و یا توسعه ­نیافته­­ محسوب می­گردند.[12]
عوامل توسعه­ نیافتگی
در ادبیات اقتصاد مرسوم توضیح داده شده که قاعده­ی رفتاری در سطح توسعه، چندین عارضه­ ی مهم به­ همراه دارد و این عارضه­ ها مهم­ترین عوامل توسعه­ نیافتگی هستند، به ­طوری که اگر هر­یک ­از این ­ها درست شناخته شود، ملاحظه خواهیم کرد که هر­یک از این عوارض به تنهایی برای زمین­گیر­کردن اقتصاد ملی و مانع تراشی بر سر راه توسعه ­ی ملی کفایت می ­کند و طبیعتا وقتی که ترکیب این عوامل با هم ظاهر می­ شود، پیچیدگی ­های غیر عادی­ تری بر سر راه توسعه­ ی ملی قرار می ­گیرد. این عوامل به ­ترتیب عبارت­اند از:
1.      رابطه­ ی استعماری و تجارت جهانی؛
2.      افزایش فساد مالی؛
3.      عدم کارایی در استفاده از کمک‌های تکنیکی کشورهای توسعه ­یافته؛
4.      تبدیل ­شدن فعالیت­ های سوداگرانه به­ عنوان موتور خلق ارزش افزوده در اقتصاد ملی؛­[13]
5.      تعمیق شکاف میان بنیه ­ی تولید ملی و نیازهای مصرفی جامعه؛
6.      گسترش و تعمیق نابرابری­ ها.[14]
در ­این ­میان فقط مساله ­ی نابرابری ­ها به­ تنهایی در بسیاری از نظریه ­های توسعه و در بسیاری از تجربه ­های عملی توسعه، به ­عنوان علت ­العلل و عامل اصلی باز تولید توسعه­ نیافتگی توضیح داده شده و در آن مطالعات، نشان می­ دهند که نابرابری چگونه اختلال ­های بی ­شماری را به نظام ملی تحمیل می­کند و اجازه­ ی میل به توسعه را سلب می­ نماید. در مورد بقیه ­ی مولفه­ ها هم به­ همین شکل است و هر­ یک به تنهایی می­ تواند توضیح­ دهنده­ ی کل مساله­ ی توسعه ­نیافتگی باشد.[15]
تعامل­ هایی که میان آثار و پیامدهای سطح خرد، سطح کلان و سطح توسعه­ ی ملی در اثر این رویکرد­ها به ­وجود می ­آید، در نهایت نظام ملی را با یک پدیده­ ی رکود تورمی روبه ­رو می­ کند که اگر پدیده ­ی رکود تورمی از منظر اقتصاد سیاسی به­ درستی شکافته شود، نشان خواهد­ داد چگونه نظام ملی را ابتدا از منظر اقتصادی و سپس بقیه ­ی حوزه ­ها تهدید کرده و حتی می ­تواند چالش ­های امنیت ملی را هم به­ وجود بیا­ورد. وجود چنین تصویری که به­ شکل گسترده ­ای در کشور­های جهان سومی بازتاب داشته و آثار محسوس و ملموس فوری هم به ­بار می ­آورد، موجب شده تا بحث توسعه­ نیافتگی در این­ گونه کشور­ها جدی گردد.[16]
جمع­ بندی
عقب­ ماندگی کشورهای جهان سوم بدان جهت است که عده­ ای گمان می ­کردند با تقلید صرف از آداب و رفتار کشورهای غربی و حتی تقلید از نوع لباس و غذای آنها می ­­توان به پیشرفت و ترقی دست یافت، در­حالی ­که هیچ کشوری بدون داشتن هویت مستقل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، توسعه پیدا نکرده است و به­ خاطر همین تقلید کورکورانه است که تا ­به­ حال نتوانسته ­اند به توسعه برسند.
افزایش ظرفیت و کارایی یک نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، مبادرت ورزیدن نقش‌های کارکردی استراتژیک جامعه به سازندگی و تولید، شناخت نیازهای هر جامعه و انتخاب الگوها و روش ­های متناسب با واقعیات اجتماعی و هماهنگ با ارزش­ های بومی، از راه کار­هایی است که به ­عنوان برون­ رفت کشور ­ها از بحران توسعه ­نیافتگی ارایه می­شود.[17]


[1]. نظرپور، محمدنقی؛ ارزش­ ها و توسعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه­ ی اسلامی، 1378، چاپ اول، ص11
[2]. ازکیا، مصطفی؛ جامعه‌شناسی توسعه، تهران، کلمه، 1380، چاپ سوم، ص 18
[3]. همان، ص 19
[4]. همان، ص 19
[5]. همان، ص 20
[6]. همان، ص 21
[7]. همان، ص 23
[8]. نراقی، یوسف؛ توسعه و کشورهای توسعه­ نیافته، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1380، چاپ سوم، ص 22
[9] . Under developed Countries
[10]. گالبرایت، جان­کنت؛ روش­های توسعه ­ی اقتصادی، ترجمه­ی هوشنگ نهاوندی، تهران، مؤسسه­ ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1350، ص 209
[11]. مهدی­خانی، علی­رضا؛ مروری اجمالی بر توسعه­ی سیاسی و اقتصادی، تهران، آرون، 1380، ص 183
[12]. حاج ­فتحعلی­ها، عباس­؛ توسعه­ ی تکنولوژی، تهران، دانشگاه علامه ­طباطبایی، 1372، ص 210
[13]. متوسلی­، محمد؛ توسعه­ ی اقتصادی ژاپن، تهران، مؤسسه­ی مطالعات و پژوهش­ های بازرگانی، 1374، ص 6
[14]. صیامی، زهرا؛ چرا صنعتی نشدیم؟، تهران، امیرکبیر، 1381، ص30
[15]. مارک، هنری­؛ فقر پیشرفت و توسعه، ترجمه­ی مسعود محمدی، تهران، وزارت امورخارجه، 1374، چاپ اول، ص156
[16]. سریع‌القلم، محمود؛ توسعه، جهان سوم و نظام بین‌الملل، تهران، سفیر، 1369، چاپ اول، ص90
[17]. دیرباز، عسگر؛ نگاهی به اسلام و توسعه­ ی پایدار، تهران، دانش و اندیشه­ ی معاصر، 1380، چاپ اول، ص33
دکتر مرتضی اشرافی

94/10/16::: 6:6 ع
نظر()